anti boy-part48
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, توسط sara

 

 

رن:دعوتم نمیکنی بیام تو؟؟؟؟
سارا:تو کی با دعوتو اجازه کاراتو انجام دادی که الان بخوای با دعوته من وارد بشی....
رن:هه هه راست میگی....و منو به کنار زد و وارد هال شد....
رن:هه خجالت نمیکشین...این چه وضع خونس!!!!مگه پسرین.....؟؟؟؟
سارا:اگه جایی پیدا کردی بشین....قهوه یا شیرکاکائو...
رن:قهوه.....
سارا:پس شیرکاکائو....
رن:پس چرا نظرمو میپرسی؟؟؟
سارا:همین جوری....قهوه بلد نیستم.... و پورد شکلات رو خالی کردم تو لیوان...
رن:بقیه کجان؟؟؟
سارا:خوابن.....
رن:عجب...هه سوقاتی چی چی اوردی؟
سارا:نخود کیش میش....
رن:با صدای چی؟
سارا:خر
رن:ار.....ار....ار...ار...
سارا:بیا اینم شیرکاکائو.....راستی ...اااااااا چی میخواستم بگم....اصلا بیخی....
رن:هه هه هه...الزایمر گرفتیا......میگما الان خیلی رابطمون بهتر از زمانیه که با هم دوست بودیم...
سارا:ارییییییییییییییییییییییییییییییی....خوب دیگه برو خوش اومدی...
رن:مهمون نوازیت تو حلقم......
سارا:اینم از من یاد گرفتی!!!!؟؟؟
رن:اریییییییییییییییییییییییییییی....
سارا:اوهو من چقدر تاثیرات بد روت گذاشتم گشتن با دوست ناباب همینه دیگه.....خو دیگه برو میخوام بخوابم.....
رن:خوب میدونم خیلی دلت میخواد بمونم...و دلت خیلی برام تنگولیده ولی کار دارم باید برم....تو هم خسته ای بهتره استراحت کنی....بوس بوس خودافظ....
واقعا در اون لحظه هنگ کرده بود یعنی ادم اینقدر پرو....
.....................چند روز بعد کمپانی سالن موزیک:
داشتم میرفتم سالن موزیک که پیک گیتارم که جا گذاشته بودم با چند تا برگه نت رو بردارم...درو که باز کردم کژال رو دیدم که پشت به من به پیانو مشکی رنگ وسط سالن لم داده و داره با موبایلش میحرفه..
هر کاری کردم نتونستم حسه فضولی که نه کنجکاویمو از بین ببرم.....برا همین درو اروم بستم و گوشمو که چه عرض کنم کلا چسبیدم به در.....
مکالمه کژآل:
کژال:بابا....اون کاره درست شده..؟
بابا:...................
کژال:چه خوب..خو مال کی هست..؟
بابا:....................
کژآل:ااااااااااام ما الان یه ساله با همیم...بدون منم میتونن ادامه بدن....
بابا:......................
کژال:قرارداد این تابستون تموم میشه....من برا تمدیدش میکشم کنار.....
بابا:.........................
کژآل:اوکی خدافظ.......
باورم نمیشد مطمئن نبودم که دارم درست میشنوم.....حتما موضوع یه چیز دیگه بوده.......اوه اوه داره میاد....فرار.....همون جا کنار دیوار نشستم رو زمین... اینقدر حواسش پرت بود که اصلا متوجه من نشد..........تا رفت بلند شدم و وارد سالن شدم...و پیک و برگه نت هارو برداشتم و برگشتم سالن رقص..
یه هفته از اون ماجرا میگذشت....اون سخت تمرین میکردیم که موبایلم زنگ خورد....
سارینا:ول کن.....ااااااااااااااااااهه سارا...
سارا:از ایرانه باید جواب بدم.....و از سالن بیرون رفتم
سارا:سلااااااااااااااااااااام
سپید:سلام ووروجک.....چیکار میکردی اینقدر دیر جواب دادی..؟؟؟
سارا:خوبی خاله؟؟؟منم خوبه...هنوز زندم...نه اینجا اینقدر زندگی خوبه دور از خانواده.....نه خاله لازم نیست زیاد بهم زنگ بزنین پولتون زیاد میشه....
سپید:....اووووووووف چه دلشم پره بچه...هه هه من دارم برای کارم میرم فرانسه...اونجا یه کالج خیلی خوب داره بیا پیش من فرانسه من تنها نباشم درستم فرانسه ادامه بده.....
سارا:ااااااااااا خاله من الان که نمیتونم گروه رو ول کنم..
سپید:تو نگران گروهت نباش اونا بدونه تو هم میتونن ادامه بدن تازه یه مشنگم کمتر چه بهتر....
سارا:اخههههههههههه نمیشه....اینجا مدرسم خیلی خوبه..تازه کلی دوست هم اینجا دارم درامد هم دارم...
سپید:اول یکم فکر کن...بع...
سارا:از همین الان میگم نمیتونم....نمیتونم که الکی گروه رو ول کنم...
سپید:باشه.....خوب خدافظ....
سارا:خودافظ.....
به سالن برگشتم و شروع کردیم به تمرین.....
عصر-اپارتمان:
سارا:ایییییییییییی رن اینقدر منو اذیت نکن میام دم خونتون میزنمتااااااااااااااااااااااا....
رن:هرهرهرهرهرهرهرهر تو بیا ما با اغوشه باز میپذیریمت...هرههرهرهرهرهرهرهر
سارا:درد...اگه این هرهر و یاد نمیگرفتی میخواستی چیکار کنی.....
رن:هرهر بکهو میگه بیا ایکس باکس بازی کنید..میخواد روتو کم کنه.....
سارا:ک ک ک ک ک ک ک فعلا که هر دفعه خودم میبرمش...بهش بگو یکم تمرین کنه اینقدر ضایع نشه..ااا رن قطع کن میخوام برم توالت......
رن:اهه تو هم که نصف عمرت اون تویی..خودافظ....
سارا:خودافظ.....زود تلفن رو پرت کردم رو مبل و به طرف دسشویی اتاقمون رفتم میخواستم درو باز کنم ولی با صدای صدف که داشت با یکی یواشکی صحبت میکرد متوقف شدم....
صدف:اااااااااااااااااااه اخه..باشه باشه...بزار قرار داد تموم شه...میام...ااااااه مامان یکم صبر کن..
مامان:.....................
صدف:تو نگران گروه نباش اونا بدونه من هم ادامه میدن..فوقش یکی جایگزینم میکنن....
مامان:.....................
صدف:من دیگه باید برم...خدافظ...
همونجا خشکم زده بود..صدف میخواست گروه رو ترک کنه....هه بدتر از این نمیشد....اخه اون چیه که انقدر مهمه....که صدف باید به خاطرش بره...با باز شدن در توالت منو از افکارم بیرون کشید صدف با دیدنم انگار هول کرده بود......
صدف:ااااااااااا سارا کی اومدی..؟؟؟
سارا:ها؟همین الان مگه چه طور اتفاقی افتاده....؟؟
صدف:نه نه..فقط ترسیدم...میخواستی بری توالت؟
سارا:پ ن پ.......
بعد از اون روز رفتار بچه ها تغییر کرده بود....همه تقریبا باهم سرد شده بودن......تلفانای مشکوک...دعواهایی که اخرش به زدن ختم میشد....بعضی اوقات چند نفری تو یه اتاق جمع میشدن و حرف میزدن و من تا وارد جمعشون میشدم بحث رو عوض میکردم.......یه چند بارم مکالمه های گلنار و ملینا و شکیبا رو باز شنیدم...اونا هم میخواستن برن...بابام و مامانم یه چند ابری بهم زنگ زدن و یه چیزایی درمورد ترک گروه و برگشتن بهم مبگفتن ولی باز به امید اینکه همه چیز درست میشه...مخالفت میکردم..حتی یه بار با مامانم دعوام شد.......
کمپانی:
کژآل:ااااااااااااه ااااااااااااااااه ااااااااااااااه صد بار بهت گفتم اینجا صداتو زیاد نکش....مگه تو خنگی چند بار باید برات یه چیزو تکرار کنم...کودن....
سارینا:خنگ و کودن خودتی....تو حواست نیست...به تو هیچ ربطی نداره دلم میخواد میکشم.....
کژآل:سارینا نزار اون رو سگم ...
سارینا:ها چیه..فکردی کی هستی که اینطوری سر من داد میکشی.....ها؟پس خفه شو سرت تو کار خودت باشه..
گلنار:بسههههههههههه...همش دارین به هم میپرین...بزارین این روزا اخر رو خوش باشیم...
و انگار که چیزی از دهنش پریده باشه محکم با کف دست کوبید تو پیشونیش....
سارا:چییییییییییییی؟منظورت از روزای اخر چیه؟؟مگه قراره جدا بشیم......
شکیبا:نه نه نه کی گفته.....یه چیزی پروند....
سارا:هه سعی نکنید با من مثله بچه ها رفتار کنید..شما همتون مشکوک میزنید.....اینجا چه خبره...ها؟میخواین جدا بشین؟؟اخه برای چیییییییییییییییییییییییییی؟؟؟
کژال:فک کنم دیگه الان تقریبا همه چیز رو فهمیده باشی..ما..
سارا:هههه برای چندتا دعوای بچه گونه میخواین گروه رو بپاشونید؟؟؟؟؟
کژآل:خودتم میبینی ما با هم نمیسازیم پس بهتره جدا شیم......
سارا:هه این خیلی مسخره هس شما دارین مثله بچه ها رفتار میکنین....فقط به خاطر هر چیز الکی به هم گیر میدین.....فکر نمیکنم مشکل اصلیتون این باشه...اینا همش بهونس مگه نه...؟
کژآل:اررررررررررررره بهونس....ما هر کدوممون به خاطر یه چیز دیگه داریم میریم..مثلا من میخوام با خانوادم بریم انگلیس پیشه اریا.......
از این حرفش شوکه شدم کاش حتی اگه شده به دروغم میشد میگفت که جدا نمیشیم.....همشون عوض شده بودن دیگه اون ادمای قبلی نبودن......دیگه نمیشناختمشون به طرف گلنار برگشتم و با بغضی که تا الان نگهش داشته بودم گفتم:توچی؟بگو که گروه رو ول نمیکنی؟ها؟تو مثله اونا نیستی مگه نه؟
گلنار:...............
سارا:ب..ب.بگ..بگو...که ترکم نمیکنی..بگو لعنتی....
تو چشمام خیره شد و با لحن سرد و جدی گفت:منم دارم میرم..دارم میرم کانادا.....
سارینا همونطور که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت:م..منم.. د..دا..دا..دارم برمیگردم....یعنی هممون میریم....هنوز شکیبا و زی زی معلوم نیست.....و اشکاش سرازیر شد...
با این حرف و لحن سرد گلنار دیگه نتونستم اشکامو کنترل کنم.....و قطرات اشک بهصورتم هجوم اورد....
سارا:شَ...شَ..شَکیب....اا؟؟؟؟

شکیبا:نمیدونم...نمیدونم.....(و اشکاش سرازیر شد.........)

                    جدایی از تو هم دارم خماری

             بیا بار دیگر نعشه ام کن

       شدم دلتنگ دیدار تو اکنون

 بیا روی جدایی را تو کم کن


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت14:08---22 دی 1391
به کوری چشم حسود اره فیلم زیاد میبینم
پاسخ:هاهاهاهاهاها


پریسا
ساعت20:36---20 دی 1391
هه هه اون تیکه بگو بگو لعنتی

یاد این فیلم ها افتادم که یارو به دوست پسرش میگه بگو که هنوز دوستم داری
پاسخ:هرهرهرهرهرهرهر پس فیلم زیاد میبینی هیهیهیهیهیه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: